جدول جو
جدول جو

معنی پهلو دریدن - جستجوی لغت در جدول جو

پهلو دریدن
(وَ)
پاره کردن پهلو. دریدن پهلو:
درم پهلوی پهلوانان بتیغ
خورم گردۀ گردنان بیدریغ.
نظامی.
، دریده شدن پهلوی کسی، رسیدن صدمه به پهلوی کسی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پهلو دریدن
پهلوی کسی را پاره کردن و شکافتن: درم پهلوی پهلوانان به تیغ خورم گرده گردنان بی دریغ. (نظامی) -2 دریده شدن پهلوی کسی، رسیدن صدمه و آسیب بپهلوی کسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلو کردن
تصویر پهلو کردن
کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
کنایه از به کسی سود رساندن و او را چیزدار کردن، مدد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَمْءْ)
خویشتن را بازداشتن از چیزی بنهجی که کسی بر آن مطلع نشود. (غیاث) (آنندراج) :
بغیر از تکیه ام کز سیم و زردزدیده پهلو را
غنی، از پهلوی من هر تهیدستی توانگر شد.
غنی
لغت نامه دهخدا
(وَلْ)
پهلو خاریدن کسی را، کاستن از وی:
توئی بر خواب و خور فتنه همانا خود نئی آگه
که مر پهلوت راگیتی بخواب و خور همی خارد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(وَ عَ)
کناره کردن. (غیاث). پهلو تهی کردن. روی برتافتن. (برهان). دوری کردن. احتراز کردن. (اوبهی). پرهیز کردن. گریختن. (شرفنامه). اجتناب نمودن. (برهان) :
با اینکه حلال تست باده
پهلو کن از آن حرام زاده.
نظامی.
شه آزرم او به که یکسو کند
کز آن پهلوان پیل پهلو کند.
نظامی.
به ار پهلو کند زین نرگس مست
نهد پیشم چو سوسن دست بر دست.
نظامی.
خار پهلو کند ز صحبت گل
گر ز خلق توبو ستاند باغ.
مجد همگر.
پهلو کند از آهم آن را که دلی باشد
تا در که رسد ناگه سوز دل پر دردم.
نزاری.
- پهلو کردن خربزه، کوزه کوزه کردن. تشرید. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
غنی کردن. سود رساندن. مدد کسی نمودن. (غیاث). منفعت رسانیدن. (برهان). امداد و عنایت:
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.
کلیم.
در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست
خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.
دانش.
اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهند
بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.
تأثیر.
، نزدیکی نمودن. (برهان) : اکثبک الصید فارمه، یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی. (منتهی الارب) ، دوری کردن. پهلو کردن. کناره گزیدن. رو گردانیدن. (برهان). گریختن و روی برتافتن. (انجمن آرا). اجتناب و احتراز کردن. (انجمن آرا). رجوع به پهلو کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَس سُ نُ / نِ / نَ دَ)
منع کردن کسی را از نغمه و آواز. (غیاث) (از مجموعۀ مترادفات) ، کنایه از رسواکردن و افشای راز نمودن. (از آنندراج) :
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به دهل دریده شود
لغت نامه دهخدا
خویشتن را باز داشتن از چیزی بطوری که کسی بر آن مطلع نشود: بغیر از تکیه ام کز سیم و زر دزدیده پهلو را غنی خاز پهلوی من هر تهیدستی توانگر شد، (غنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل دریدن
تصویر دهل دریدن
منع کردن کسی را از نغمه و آواز
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
سود رساندن، امداد وعنایت، غنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو درد
تصویر پهلو درد
درد پهلو ذات الجنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
((~. دَ))
به کسی سود رساندن، یاری کردن، نزدیکی کردن، کناره گرفتن
فرهنگ فارسی معین